


ریتم زندگی خود را آرام کنید
شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید. مشغولیتهای بیمورد باعث میشوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا میروید، و چه کاری انجام میدهید نیز نداشته باشید.
خواستار تغییر باشید
«تمایل داشتن» ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمیتواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، هیچ چیز در این دنیا نمیتواند شما را مجبور به تغییر کند.به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد.
مسئولیتپذیر باشید
قبول مسئولیتهای زندگی یک باید است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ میدهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیما به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه میتوانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید.باید تصمیم بگیریم که خودمان اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش میتوانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.
ارزشهای اصلیتان را مرور کنید
در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس میکنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزشهایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.
افکار نیرو بخش را جایگزین کنید
افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم میکنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعدا بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:
هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن نمایید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله مثبت بنویسید.
عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید
شما میبایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید.سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال میتوانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.
برای خود الگو و مربی انتخاب کنید
پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمانها محسوب میشود. او میتواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار میتوانید در وقت و انرژی خود صرفه جویی کنید.البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید. در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.
انتظارات منطقی داشته باشید
باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب سادهتر است و هر چه جلوتر میروید موانع و مشکلات هم بیشتر میشوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه میدارند.
پیوسته در حرکت باشید
همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.
اکثر افراد تصور میکنند که کارایی افراد خوشبین بالاتر از افراد بدبین است زیرا آنها از اعتمادبهنفسشان استفاده میکنند. دکتر نورم و کانتور دریافتهاند که بدبینهای دفاعی اضطراب بیشتری داشته و سطح انتظاراتشان از خود در کارهای تحلیلی، کلامی و خلاقیتی پایینتر است. حتی بااینکه عملکردشان یکسان بوده است.
دکتر نورم میگوید، «در ابتدا فکر میکردم که این افراد با وجود بدبینیشان چطور میتوانستند اینقدر خوب عمل کنند. خیلی زود متوجه شدم که علت عملکرد خوبشان همین بدبینیشان بوده است. تفکر منفی اضطراب را به عمل تبدیل کرده است.» افراد بدبین با تجسم بدترین نتیجه ممکن، به خودشان انگیزه میدهند که آمادگیشان را بالاتر برده و سختتر تلاش کنند.
افراد خوشبین و بدبین تحت شرایط مختلفی به موفقیت دست پیدا میکنند. اگر شما فردی بدبین هستید یا سعی دارید به چنین فردی انگیزه دهید، در زیر به راهکارهای موثری اشاره میکنیم که میتواند کمکتان کند.
۱. موقع کار کردن سوت نزنید.
بااینکه شواهد نشان میدهد که شادی با ایجاد انرژی و خلاقیت ما را موفقتر میکند برای افراد بدبین میتواند نتیجه عکس دهد. وقتی افراد خوشبین و بدبین دارت پرتاب کنند، به یک اندازه موفق بودند اما در شرایط مخالف بیشترین کارایی را داشتهاند. قبل از پرتاب دارت، بعضی ازآنها به یک موسیقی آرامشبخش گوش دادند، گروهی دیگر خودشان را حین پرتاب کردن دارت و از دست دادن هدف تجسم کردند. وقتی در واقعیت دارتهایشان را پرتاب کردند، خوشبینهایی که ریلکس کرده بودند تا ۳۰ درصد درستتر از آنهایی که نتیجه منفی تجسم کرده بودند، پرتاب کردند.
فکر میکنیم تشویق کردن دیگران کار خوبی است، اما شاید اینطور نباشد. در یک آزمایش افراد یک کار طراحی که نیاز به تمرکز و دقت داشت را انجام دادند. درست بعد از کار، محقق برای نیمی از شرکتکنندهها به نمرات دانشگاهشان نگاه کرده و گفت، «باتوجه به عملکردتان در گذشته، فکر میکنم اعتمادبه نفستان برای عملکردتان در این کار خوب باشد. احتمالاً در کاری که پیش رو دارید نتیجه خوبی خواهید گرفت.»
خیلی وقتها وقتی کسی مضطرب میشود، به او میگوییم که حواس خود را پرت کند. این روش هم برای افراد بدبین موثر نیست. در آزمایش دیگری افراد پرسشنامهای را درمورد سبک خود پر کردند و بعد یک تست ریاضی ذهنی که شامل جمع و تفریق ذهنی اعداد بود را انجام دادند.
تحقیقات نشان میدهد که خیالپردازیهای مثبت جلو پیشرفت را میگیرد. وقتی افراد کم کردن وزن یا ادامه یک رابطه عاشقانه را تجسم میکنند، احتمال اینکه به چیزی که میخواهند برسند بسیار کم است. همچنین وقتی میگویند، «این کار را میکنم» کمتر از وقتی که میگویند «میتوانم این کار را بکنم؟» نتیجه میگیرند.
دان پینک مینویسد، «تایید حس خوبی میدهد اما باعث نمیشود بتوانید منابع و استراتژیهای لازم برای انجام آن کار را جمع کنید.»
لیوان باید نیمی پر و نیمی خالی باشد
افراد خوشبین همیشه به افراد بدبین ترجیح داده میشوند.
افراد خوشبین در کارهایی که نیاز به انعطافپذیری و پشتکار دارد موفقتر هستند. به طور مثال در شغل فروش بیمه که میزان عدم پذیرش مخاطب بسیار بالا است، طی یک دوره دو ساله افراد خوشبین ۳۷٪ بیشتر از افراد بدبین فروش داشته و تعداد کارمندانی از آنها که در سال اول کار را ترک میکنند نصف افراد خوشبین بوده است.
دکتر مارتین سلیگمان در کتاب «خوشبینی اکتسابی» توضیح میدهد که وقتی اوضاع خوب پیش نمیرود، افراد بدبین اتفاقات منفی را شخصی (من سخنران افتضاحی هستم)، دائمی (هیچوقت اوضاعم بهتر نمیشود) و فراگیر (احترام همکاران و همسرم را از دست خواهم داد) میبینند.
و اگر یک بدبین دفاعی هستید، وقتی میخواهید خودتان را برای اتفاقی که مهم است آماده کنید، احتمالاً لیست ضعفهایتان را به جای قدرتهایتان لیست کنید و به جای یک لیوان اعتمادبهنفس، یک لیوان اضطراب میل میکنید.
شکست، تحقیر، جواب رد شنیدن و مورد تمسخر واقع شدن همهی ما را آزار میدهد و گاهی ترس از اینها باعث میشود که وارد میدان رقابت نشویم. با این حال افراد برجستهی زیادی بودند که تمامی این موارد را تجربه کردند اما باز هم از هدف خود عقب نشینی نکردند.
شما هم فکر میکنید که با پیروزی نهایی فاصلهی زیادی دارید؟ یا حتی ممکن است فکر کنید که هیچ وقت به هدف خود نخواهید رسید اما این توصیهی همیشگی را به خاطر داشته باشید که اغلب اوقات شکستها یک گام شما را به موفقیت نزدیکتر میکنند. اگر از آن دسته افرادی باشید که فکر میکنند زندگی ناعادلانه است، کاملا حق با شما است. بعضی افراد در رسیدن به موفقیت خیلی خوششانس هستند و خیلی زود به نتیجه میرسد حال آن که عدهای دیگر باید زحمت خیلی زیادی بکشند. اگر خود را جزو دستهی دوم میدانید، صبوری و ثبات قدم کلیدهای موفقیت دستیابی به اهدافتان است.
در ادامه لیستی از افراد معروف ارایه خواهیم داد که پس از شکستهایی که متحمل شدند، میدان را خالی نکردند. دیدگاه “هرگز تسلیم نشو” به آنها کمک کرد که به یکی از موفقترینها در عرصهی کاری خود تبدیل شوند.
وینستون چرچیل
چرچیل قبل از این که برندهی جایزهی نوبل ادبیات شود دوبار به عنوان نخست وزیر انگلستان انتخاب شد. اما مسیر رسیدن او به موفقیتهایش چندان هم هموار نبود. در دوران کودکی، چرچیل در کلاس ششم مردود شد. حتی در سیاست هم طعم شکست را بارها تجربه کرد و هر دفعه که میخواست وارد نقشی در دنیای سیاست شود با شکست مواجه میشد. با این حال او هرگز دلسرد نشد و باز هم به تلاش خود ادامه داد تا این که توانست در ۶۲ سالگی نخست وزیر انگلستان شود.
والت دیزنی
والت دیزنی، به عنوان مرد پشت صحنهی میکی موس و دیزنی ورلد در جهان شناخته شده است. به دلایلی نامعلوم، اولین شرکت انیمیشن دیزنی دچار ورشکستگی شد. ضمن این که وقتی در دفتر روزنامه مشغول به کار شد، توسط سردبیر به دلیل “نداشتن خلاقیت” اخراج شد. او برای این که سرمایهی مربوط به ساخت دیزنی لند را پیدا کند ۳۰۲ بار جواب رد شنید!
جری ساینفیلد
خیلیها جری ساینفیلد را میشناسند اما شاید چیز زیادی از گذشتهی او ندانند. بار اولی که ساینفیلد جوان روی صحنه رفت تا نمایش کمدی خود را در مقابل جمعیت اجرا کند زبانش بند آمد. از آنجا که تجربهی اولش موفق نشد، مورد تمسخر و هو شنیدن مخاطبان قرار گرفت با این حال ساینفیلد باز هم شب بعد روی صحنه رفت و این بار توانست با خنده و تشویق حضار مواجه شود.
مرلین مونرو
هر چند که مونرو خیلی زود به موفقیت دست پیدا کرد اما این طور نبود که به راحتی وارد عرصهی هنر شود. مونرو در کودکی تحت تربیت خشنی قرار داشت و وقتی میخواست وارد بازار کار شود خیلی از طراحان مدل به او گفتند که تنها به عنوان منشی میتواند مشغول به کار شود. باز هم مونرو از رویاهای خود دست برنداشت و به یکی از هنرمندان شاخص دنیا تبدیل شد.
هریسون فورد
مدیران ساخت فیلم در اولین فیلم هریسون فورد به او گفتند که شایستگی تبدیل شدن به یک ستاره را ندارد. اما هریسون به آنها اثبات کرد که سخت در اشتباه هستند. او توانست با نقشآفرینیهایی مثل “هان سولو” و “ایندیانا جونز” به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند و برای چندین دهه به عنوان یک سوپراستار معرفی شود.
استفان کینگ
استفان کینگ یکی از نویسندگان معروف دنیا است که پرفروشترین آثار را ارایه داده است. اما او هم از تجربهی شکست مستثنی نبود. به طوری که رمان مهیج “کری” او با ۳۰ بار جواب رد مواجه شد و همین عامل باعث شد که او تسلیم شود و آن را به سطل زباله بیندازد. اما همسرش کتاب را پیدا و او را تشویق کرد که به تلاش خود ادامه دهد. در نهایت کینگ توانست ناشری را برای چاپ این کتاب متقاعد کند.
لوییزا میآلکوت
اراده و پشتکار به آلکوت کمک کرد تا رمان کلاسیک “زنان کوچک” را به دنیا معرفی کند. او تلاشهای زیادی برای چاپ کتاب کرد در حالی که در همان زمان مجبور بود برای تامین مخارج خانوادهاش به عنوان خدمتکار در خانهای مشغول به کار شود.
الویس پریسلی
بدون شک پریسلی یکی از مشهورترین هنرمندان تاریخ است. نام او حتی دههها بعد از مرگ نابههنگامش زنده ماند. سال ۱۹۵۴ بود که الویس فاصلهی زیادی تا ستاره شدن داشت و بعد از اولین اجرایش اخراج شد و به او پیشنهاد شد که به جای خوانندگی به دنبال رانندگی کامیون باشد! خیلی از چهرههای شاخص دنیا طعم فقر، رد شدن و شکست را چشیدهاند با این حال هیچ گاه رویای خود را کنار نگذاشتند. شاید این جمله کمی بیش از حد تکراری به نظر برسد اما واقعیتی است که تا آن را قبول نکنیم به پیروزی نمیرسیم: “بدون شکست هیچ موفقیتی وجود ندارد.”
زومیت
گاهی اوقات بزرگ ترین چیزی که شما را از رسیدن به موفقیت های بیشتر و بزرگ تر باز می دارد چیزی است که ممکن است حتی فکرش را هم نکنید. این موانع، باورهای بازدارنده و محدودیت سازی هستند که می توانند بی آنکه بدانید، سد راه موفقیت شما باشند. دکتر اندرو شاته می گوید باورهای بازدارنده به آن دسته از باور های محدود کننده ای گفته می شود که همه ی ما ممکن است گاهی اوقات در سطح ناخودآگاه داشته باشیم. او ادامه می دهد که این افکار می توانند برای اعتماد به نفس، وضعیت روحی، و موفقیت های ما مخرب باشند.
او می گوید: «ما اغلب مواقع فکر می کنیم باورهایی مثل اینکه همه ی کار ها باید بی نقص انجام شوند، باعث سوق پیدا کردن افراد به سمت تعالی می شود. اما متأسفانه، ما انسان ها به واسطه ی ویژگی های ذاتی خود هیچ گاه نمی توانیم هیچ کاری را بی نقص انجام دهیم». به گفته ی شاته، عدم موفقیت در تحقق این بی نقصی به طور مداوم و مستمر، می تواند به آزردگی، سر افکندگی، دلسردی، و استیصال فرد منجر شود.
اما برای ریشه کن کردن این افکار و رهایی یافتن از آنها می توانید پنج قدم زیر را امتحان کنید:
۱- مراقب زبانی که به کار می برید باشید
به گفته ی دکتر اندرو ویتمن، مشاور و نویسنده، یکی از بزرگ ترین نشانه های افکار بازدارنده، گفتن چیزهایی مثل اینهاست: «این کار امکانپذیر نیست» یا «مجبورم». احساس ترس یا مقاومت در افراد، می تواند نشانه ای باشد بر اینکه باوری ناخودآگاه باعث این واکنش ها می شود.
۲- حواستان به موانع باشد
کجای زندگی تان احساس متوقف شدن به شما دست می دهد؟ کجا ها از لحاظ احساسی دچار واکنش افراطی می شوید؟ شاته اعتقاد دارد وارسی حوزه های نارضایتی، و جستجو به دنبال علل تعلل در ایجاد تغییر می تواند راه خوبی برای شناسایی باور های محدود کننده باشد. او می گوید باور های بازدارنده عموماً در این سه دسته قرار می گیرند:
۱- کامیابی: این حالت به زمانی مربوط می شود که فکر می کنید باید همه ی کارها را درست انجام دهید و عملکرد بی نقصی داشته باشید، و یا اینکه همه ی کارها را باید خودتان انجام دهید. تحقق یافتن هیچ یک از این باور ها امکانپذیر نیست.
۲- اجتماعی: باورهایی که در این دسته قرار می گیرند عموماً احساس وظیفه برای راضی کردن دیگران و یا بر عهده گرفتن نقش های خاصی برای آنان را شامل می شود. فرد در این حالت ممکن است احساس کند برای راضی نگه داشتن دیگران باید نیازهای خودش را نادیده بگیرد.
۳- کنترل: در این حالت، فرد حس می کند باید سطح غیرممکنی از کنترل روی زندگی خود داشته باشد و باور دارد با دستیابی به این میزان کنترل، زندگی بهتری خواهد داشت. به همین دلیل برای رسیدن به غیرممکن انرژی زیادی صرف می کند.
۳- باور به ناتوانی را در خود نادیده بگیرید
ویتمن می گوید باورهای بازدارنده ی شما ممکن است در دوران کودکی تان شکل گرفته، و به همین دلیل بسیار مستحکم و استوار باشند. اما به محض آنکه موفق شوید پیدایشان کنید، باید با کنار گذاشتن ایده ی شکست ناپذیر بودن این باورها، آنها را به حال خودشان بگذارید. اگر فکر می کنید چنین کاری غیر ممکن است، باید در افکار خود تجدید نظر کنید. او می گوید وقتی غرق در تماشای فیلمی می شوید که می دانید واقعی نیست، در واقع دارید همین کار را انجام می دهید. وقتی موفق شدید این باور محدود کننده را در ذهن خود خاموش کنید، از خودتان بپرسید چگونه می توانید کاری که دوست دارید، اما احساس می کنید قادر به انجامش نیستید را انجام دهید.
ویتمن در این باره اینگونه توضیح می دهد: «اگر با خود بگویید چطور می توانم فلان کار را انجام دهم، مغز شما شروع به فعالیت خواهد کرد و تمام اطلاعاتی که برای انجام آن احتیاج خواهید داشت را به کار می گیرد. این، شما را در موقعیت توانستن و یا حداقل پیدا کردن راه حل موضوع مورد بحث قرار خواهد داد».
۴- هدفی فرا تر از هدف اولیه ی خود در نظر بگیرید
دکتر پاتریشیا فرل، روانشناس و نویسنده می گوید به محض آنکه شروع کردید به شکل دهی راهی برای رسیدن به مقصد مورد نظر، قدم بعدی این است که هدفی فراتر از خواسته ی اولیه ی خود، اما در همان جهت در نظر بگیرید. او توصیه می کند هدفی انتخاب کنید که به حرکت شما در مسیر هدف اولیه تان کمک کند، اما اطمینان حاصل کنید این هدف ثانویه، اندکی از محدوده ی آسایشتان فرا تر می رود. ممکن است به زودی به آن نرسید، اما هرچه بیشتر در این جهت تلاش کنید، اعتماد به نفستان بیشتر خواهد شد. به یاد داشته باشید که اعتماد به نفس، دشمن باورهای بازدارنده است.
۵- کنترل زندگی خود را در دست بگیرید
شاته می گوید زندگی با باورهای محدود کننده مثل این است که روی حالت اتوماتیک پرواز باشید. در این حالت اجازه خواهید داد نیروی دیگری به شما بگوید کجا چه مانوری بدهید. او ادامه می دهد تلاش برای شناسایی و حذف این باورها می تواند شما را از حالت منفعل برهاند و به شما حس آزادی ببخشد. او در این باره می گوید: «باورهای محدود کننده و بازدارنده، گزاره های عمومی و بسیار گسترده ای هستند که دیکته می کنند دنیا چگونه باید باشد. به همین دلیل هرچه بیشتر ذهن خود را از آنها پاک کنید، روی حوزه های گسترده تری از زندگی خود کنترل خواهید یافت».
۲۰ تا ۳۰ سالگی دوره ی پر هیاهویی است. بسیاری از افراد زمانی بیست سالگی را رد می کنند که در دانشگاه مشغول تحصیل اند و کل زندگی شغلی آنها هنوز پیش رویشان قرار دارد. این در حالی است که در آستانه ی ۳۰ سالگی احتمالاً هر کسی در مسیر شغلی مشخصی قرار گرفته است که درآمد بالقوه، و پیشرفت حرفه ای او را تا زمان بازنشستگی اش تعیین می کند.
وقتی جوان و آزاد هستید و تقریباً می توانید هر کاری که رویش متمرکز شوید را انجام دهید، حتی فکر کردن به این موضوع نیز کمی هولناک به نظر می رسد. اما از طرف دیگر تصمیم هایی که در همین دوره می گیرید می توانند باقی زندگی حرفه ای تان را رقم بزنند. این موضوع در عین هیجان انگیز بودن، فشار زیادی نیز به افراد وارد می کند. اگر می خواهید درآمد بالقوه ی خود را به حداکثر برسانید، باید بفهمید دقیقاً می خواهید چه کار کنید و سفت به همان بچسبید. در ادامه، کارهایی را از نظر خواهید گذراند که لازم است در بازه ی ۲۰ تا ۳۰ سالگی انجام دهید.
۱- از هر فرصت ممکن استفاده کنید
به ویژه در مورد کار، دید مثبتی در مورد نیروی کار جوان وجود ندارد و متأسفانه تجربه نیز معمولاً این تصورات را تأیید می کند. حقیقت این است که هیچ کس بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی شغل رؤیایی اش را به دست نمی آورد. شغل رؤیایی که هیچ، حتی ممکن است شغل «خوبی» هم پیدا نکند. اما اگر توقعتان را پایین نگه دارید و آمادگی کار کردن را داشته باشید، بالاخره موفق خواهید شد شغلی پیدا کنید که شما را روی پای خود نگه دارد. هر فرصتی که می توانید را روی هوا بقاپید؛ هیچ کس نمی داند هر یک از این فرصت ها به چه فرصت های دیگری ممکن است منجر شوند.
۲- شبکه سازی را در اولویت قرار دهید
این مورد برای هر نیروی حرفه ای در هر سنی یک توصیه ی ضروری محسوب می شود، اما برای نسل جوان اهمیتی دوچندان می یابد. شبکه سازی شما را در معرض طیف های بسیار متنوعی از نیروهای در حال کار قرار می دهد. به این ترتیب با افراد مختلفی با پیش زمینه ها و تجربیات مختلف آشنا خواهید شد که می توانند درس های بی نهایت زیادی به شما بدهند و احتمالاً فرصت های ناب و فوق العاده ای پیش رویتان قرار دهند. به علاوه همه ی آنها از اینکه ببینند جوانی کم سن و سال مثل شما تا این حد از خود توانایی نشان می دهد تحت تأثیر قرار خواهند گرفت. لازم به ذکر نیست که صحبت ما شبکه سازی واقعی، شخصی و رو در رو است. شبکه های اجتماعی برای برقراری روابط اولیه در طول زمان عالی هستند. اما ملاقات رو در رو با افراد، بُعدی تازه به هر رابطه ای می بخشد.
۳- کارهای داوطلبانه و خیرخواهانه انجام دهید
به دنبال فرصت هایی برای کار داوطلبانه در شهر خود بگردید و آرمان هایی مثل حفاظت از محیط زیست برای خود بیابید که حمایت از آنها بتواند باعث افتخار شما باشد. فعالیت های خیرخواهانه و داوطلبانه به شما کمک می کنند با جامعه ی خود ارتباط بهتری برقرار کنید. رزومه ی شما هم از این مورد منتفع خواهد شد، اما از همه مهم تر این است که چنین فعالیت هایی می توانند فرصت فوق العاده ای برای شبکه سازی باشند. در این فرصت ها با مدیران عامل با تجربه، رهبران اجتماعی، و فعالان حوزه های مختلف آشنا خواهید شد؛ اینها دقیقاً همان کسانی هستند که می توانند به شما کمک کنند به جایی که دوست دارید برسید.
۴- روی مهارت های تازه سرمایه گذاری کنید
شما در این سن و سال حتی اگر پول زیادی نداشته باشید، زمان بسیار زیادی در اختیار خواهید داشت. این بهترین فرصت برای پرورش مجموعه ای از استعداد هاست که بسیار به انها نیاز پیدا خواهید کرد. در کلاس های مختلف شرکت کنید، به ویژه کلاس های رایگان. از هر فرصتی برای یادگیری مهارتی تازه یا بر عهده گرفتن مسئولیت های بیشتر بهره بگیرید. لازم نیست تا ابد به این برنامه ها پایبند بمانید، حتی آشنا شدن با یک مهارت تازه می تواند هنگام مکالمه یا یک مصاحبه ی شغلی به کمک شما بیاید.
۵- کارهای متنوعی انجام دهید
سعی کنید بیش از اندازه در یک موقعیت باقی نمانید، مگر آنکه در آن موقعیت پیشرفت خارق العاده ای را تجربه کنید. در این دوره فرصت این را دارید که کارهای متنوعی را امتحان کنید و در هر یک سابقه ای برای خود به هم بزنید. از شغلی به شغل دیگر پریدن در رزومه ی شما اصلاً نکته ی مثبتی به حساب نمی آید، اما بازار کار امروز از هر زمان دیگری باز تر است، و کار کردن در موقعیت های تازه، نسبت به حقایق دنیای واقعی دید وسیع تری به شما خواهد داد. البته می توانید این مورد را با شبکه سازی نیز همراه کنید.
۶- ریسک پذیر باشید
شما در بیست و چند سالگی چیز زیادی برای از دست دادن ندارید. بنابراین بهترین فرصت برای ریسک کردن هین دوران است. در این دوران می توان کارهای دیوانه واری انجام داد. اگر ایده ای برای راه اندازی یک کسب و کار دارید، کارآفرینی را امتحان کنید. اگر حس می کنید باید شهر خود را عوض کنید و یا مسیر شغلی تان را کاملاً از اول بپیمایید این کار را انجام دهید. ممکن است هیچ وقت دوباره چنین فرصتی در اختیارتان قرار نگیرد، حداقل نه بدون آنکه مجبور شوید چیز مهم دیگری را قربانی کنید. بنابراین کاری کنید که بعداً حسرت انجام ندادنش را نخورید.
۷- پروژه ی دهان پر کنی انجام دهید
مهم نیست کجا کار می کنید یا چقدر تجربه دارید؛ در این بازه ی زمانی فرصت این را دارید که کار دهان پر کنی انجام دهید. منظور از کار دهان پر کن، هر پروژه، دارایی، یا دستاوردی است که می توانید در مکالمات خود به آن ببالید و یا با قرار دادن آن در رزومه ی خود نشان دهید چقدر ماهر، متعهد و سختکوش هستید. پروژه ی مورد نظر می تواند یک طرح بازاریابی، یا طرحی پیشنهادی برای جایگزینی یک فرایند معیوب با یک فرایند کاراتر باشد. هرچه که باشد، باعث می شود متمایز شوید و در پورتفولیوی خود نقطه ی درخشان و قابل اتکایی داشته باشید که شما را از بقیه متمایز می کند.
توصیه ی اختیاری: از اشتباه کردن نترسید
هشتمین توصیه ی این مطلب این است که تا می توانید خراب کنید. اشتباه کنید. تصمیمات نادرست بگیرید. دیوانه وار ترین و غیر منطقی ترین گزینه ها را انتخاب کنید و اگر نتیجه نگرفتید قدر آن تجربه را بدانید. شما تنها بیست و چند سالتان است، نه تنها اتفاق خاصی برایتان نمی افتد بلکه در حقیقت، این موضوع به شما کمک خواهد کرد. به این ترتیب با ایده ی شکست خوردن احساس راحتی بیشتری خواهید کرد، از آن تجربه درس خواهید گرفت و از همه بهتر اینکه تا آخر عمر داستان جالبی برای تعریف کردن خواهید داشت؛ در نهایت، این داستان ها در مقایسه با پول یا پرستیژ کاری ارزش بسیار بیشتری خواهند داشت. بنابراین دست به کار شوید و اشتباه کنید؛ بعد ها بابت این کار از خودتان ممنون خواهید بود.
تمام آینده ی حرفه ای شما پیش رویتان است، و هیچ یک از این حرکت ها خطر قابل توجهی برایتان نخواهند داشت به جز خطر ریسک نکردن. همه ی اینها قرار است بر تجربیات شما بیافزایند، به شما درباره ی خودتان چیزهای بیشتری یاد بدهند، و شما را در مسیری قرار دهند که از آن رضایت داشته باشید. این، بیشتر از هر چیز دیگر به شما کمک می کند. پس عجله را کنار بگذارید و خودتان را بشناسید. باقی قضایا به وقتش خود به خود مهیا خواهد شد.
جدا از تاثیرات شگفتانگیز افراد موفق بر جهان، نبوغ خلاقانه آنها و پیروان آنها، استیو جابز، مارک زاکربرگ و آلبرت انیشتین چه وجه اشتراکی با یکدیگر دارند؟ بله درست حدس زدید: آنها سبک پوشش به خصوصی دارند و هر روز از همان استفاده میکنند.
تا به حال فکر کردهاید که خود شما نیز میتوانید این کار را انجام دهید؟ در این جا به برخی از دلایلی اشاره میکنیم که چرا باید انجام این کار را مدنظر قرار دهید:
ساده است.
سادگی اغلب به معنای نبوغ است. و پیچیدگی اغلب گیجکننده است. احتمالا شما نیز مانند بسیاری از افراد، حداقل ۸۰% از لباسهایی که در کمدتان وجود دارد را نمیپوشید. به جای این که هر روز خود را ملزم به انتخاب یک لباس و پوشیدن آن کنید، روشی را برگزینید که همواره از یک سبک منحصر به فرد استفاده کنید. سبک خاص شما، تنها متعلق به شماست و میتواند با توجه به سلیقهی شما خاص یا معمولی باشد.
شلوار جین و یقه اسکی؟ کت شلوار طوسی یا کت شلوار آبی؟ احتمال این که شما لباس به خصوصی داشته باشید که از پوشیدن آن لذت میبرید و آن را به سایر لباسها ترجیح میدهید وجود دارد، بنابراین لازم نیست که بیش از اندازه فکر کنید و به سختی تصمیم بگیرید.
به سادگی، لباس مورد نظر خود را تعریف کنید، هر آن چه را که برای روزهای هفته میپسندید خریداری کنید و کمد لباس خود را با توجه به آن سازماندهی کنید. لباسهایی که دیگر برای شما استفادهای ندارند را کنار بگذارید و در نهایت به کمد لباس سازماندهی شدهای دست پیدا کنید که همیشه رویای آن را در سر داشتید.
نیاز به تصمیمگیری ندارید.
ما نسبت به گذشته، در طول روز تصمیمات بیشتری میگیریم، آیا باید برای هر روز نیز لباسهای مختلفی انتخاب کنیم؟ مارک زاکربرگ از آزادی و استقلالی که تیشرت طوسی رنگش برای او به همراه آورده است، لذت میبرد: “من واقعا دوست دارم تا با خیال راحت زندگی کنم و تا جایی که میتوانم تصمیمات کمتری در مورد هر چیزی به غیر از چگونگی خدمت کردن به مردم، بگیرم.”
زمانی که صبح آغاز میشود، اینکه نیازی به تصمیمگیری نداشته باشید در آغاز روز بسیار رهاییبخش به نظر میرسد. به استرس و اضطرابهای که یک یونیفرم یا یک دست لباس آماده میتواند از بروز آن جلوگیری کند فکر کنید. آیا میخواهید فردی باشید که همچنان از نظر ذهنی در فکر کمد لباسهایش است، در حالی که میتوانید فردی باشید که در ذهن خود قدم بزرگ بعدی را بر میدارد؟
پول خود را پسانداز میکنید.
زمانی که میدانید هر روز چه چیزی میپوشید، میتوانید اطمینان حاصل کنید که همیشه چند مورد اضافی با توجه به انتخابهای خود، در زمانی که این لباسها حراج میشوند، ذخیره کردهاید.
باعث افزایش اعتماد به نفس و تمرکز شما میشود.
شما میدانید که چه لباسهایی به درد شما میخورند. شما نوع بدن خود را میشناسید و همین مسئله اعتماد به نفس کافی به منظور تمرکز بیشتر بر روی کارهایتان را نیز در اختیار شما قرار میدهد و در این صورت شما میتوانید به عضو مفیدتری برای تیم خود تبدیل شوید.
لازم نیست لباسی که برایتان مناسب نیست و تنها به صورت تصادفی آن را خریدهاید، و یا تنها لباس تمیزی که برای پوشیدن در صبح اختیار داشتید و در آن احساس ناراحتی میکنید را بپوشید. با ایجاد یونیفرم به خصوص خود، میتوانید هر روز شیک باشید و احساس راحتی کنید.
قابل پیشبینی است.
مهمتر از همه، از طریق تعریف و ایجاد سبکی منحصر و خاص خودتان، آماده هستید تا بر اساس برنامهی روزانه و بدون نیاز به کمترین فکر به جلو پیش بروید. به علاوه، با وجود دنیای دیوانهواری که در آن زندگی میکنیم، حداقل میتوانیم از نوع یونیفرم و لباس روزانهی خود اطمینان داشته باشیم و آن را پیشبینی کنیم. و به تنها به همین دلیل، این کار مطمئنا ارزشش را دارد.
زمانی که در پایان ماه پول اضافی دستتان میآید، هیچ تضمینی وجود ندارد که مسئولیت پذیر و آینده نگر باشید. به بیانی ساده، مسئولیت پذیر نبودن لزوما شما را یک فرد محتاط و محافظهکار نمیکند.
عمل خودکشی مالی چیزی نیست که به شکل آنی اتفاق بیافتد، بلکه فرآیندی زمان بر بوده و ریشه آن در گذشته است. متاسفانه، پیوسته مشاهده میکنیم که مردم با مسائل مالی دست و پنچه نرم میکنند، و یا گاهی افرادی را میبینیم که به آخر خط رسیده و ورشکست میشوند. وقتی چیزی شبیه به این اتفاق میافتد، معمولا تقصیرها به گردن اقتصاد کشور، و یا نظام مالیاتی و غیره انداخته میشود. حقیقت این است که با این اظهارنظرها، بی مبالاتی فرد کاملا توجیه نمیشود. اگر شما از شرایط زندگی خود آگاه باشید، قطعاً دنبال راه حل خواهید رفت نه اینکه بهانه جویی کنید.
در اینجا به رایجترین اشتباهات مردم که منجر به ورشکستی مالی آنها میشود، میپردازیم:
۱- تصمیم به بچه دار شدن، با وجود عدم ثبات مالی
اگر قصد دارید فرزندانتان را به شکل صحیحی بزرگ کنید، در این صورت لازم است که به لحاظ مالی با ثبات باشید و وقت کافی نیز داشته باشید، تا بتوانید این کار را به درستی به سرانجام برسانید. بدون یک وضعیت مالی پایدار، ممکن است الگو و مدلی بد برای آنها شوید. گذشته از این، میوه درخت پای درخت میافتد و این ریسکها و خودکشیهای مالی هم می توانند به ارث برسند.
تامین مراقبتهای بهداشتی، پوشاک، تحصیل و غیره برای فرزندانتان ارزان نخواهند بود (شما ممکن است در طول عمرتان میلیونها تومان پول هزینه کنید)، که البته برای رسیدن به آیندهای روشنتر ضروری است. هنگامی که تصمیم می گیرید صاحب فرزندی شوید، این هزینهها را نیز مد نظر داشته باشید. اگر واقعا میخواهید یک خانواده سالم داشته باشید، کارهای خود را اولویتبندی کنید. و با نگاهی به تمایلات خود، اجازه دهید آرزوها و جاه طلبیهایتان در مسیر درستی پرورش یابند.
۲- شما از نظر مالی به دیگران وابستهاید
دوستان و خانواده همواره تمایل به همیاری دارند. با این حال گذران زندگی از طریق بذل و بخشش و صدقه دیگران، قطعا راه صحیح و درستی نیست. همه افراد دارای آستانه تحملی هستند، و هیچ کس همواره بی کفایتی دیگری را تحمل نخواهد کرد. اگر به انجام کاری سازنده در رابطه با زندگی خود مبادرت نورزید، دیر یا زود ارتباط شما با عزیزانی که دوستشان دارید بدتر خواهد شد.
زمانی که پول قرض میکنید، تمام تلاش و قدرت خود را به کار بندید تا در آینده دوباره به این وضعیت گرفتار نشوید. محاسبه کنید که چگونه میتوانید هزینههایتان را کاهش دهید، به راههای افزایش درآمد خود فکر کنید. به بیانی روشن تر، لازم است بدانید که با مشکلی جدی روبرو هستید.
۳- برای پرداخت بدهیهای تان سراغ وامهای روزشمار میروید.
صرفنظر از بغرنج بودن و دشواری وضعیت مالی خود، هرگز به خودتان اجازه ندهید که بدهیهایتان را با مراجعه به شرکتهای وام دهنده روزشمار حل و فصل کنید. گرچه در ظاهر امر این کار ممکم است آسانترین راه حل باشد، اما در صورتی که چنین کنید خوتان را فریب دادهاید و سریع تر ار آنچه که فکرش را بکنید مقدمات سقوط مالی خود را فراهم میکنید. این شرکتها بسیار گسترده و سودآور هستند. اگر میخواهید از زیر دین بدهیهایتان خارج شوید این راهش نیست، جز اینکه بدهکارتر خواهید شد. هر مشاور مالی دیگری هم باشد همین را به شما خواهد گفت. اینها تنها راهکارهای سریعی هستند که به منظور قاپیدن سرمایهها از دستان شما، لباس دلفریبی به تن کردهاند. بدهیهای خود را با به کارگیری راهکارهای جایگزین دیگر حل و فصل کنید.
۴- تکیه بر اعتبار(پسانداز) بانکی در همه زمانها
شکل دیگری از مسئولیت گریز بودن مالی، تکیه بر اعتباربانکی در همه زمانها است. اغلب وقایعی را میشنویم که درآن مردم با مشکلات مالی روبرو میشوند، و در حال انتظار تایید اعتبار خود توسط بانک هستند؛ و پیوسته در وضعیت قرمز قرار دارند. مشکل این است که آینده غیرقابل پیش بینی است: اگر شما هموراه از پس انداز نقدی خود برداشت کنید، به طور کامل بی دفاع خواهید شد. اگر چنین کنید در صورت وقوع یک رویداد غیرقابل پیش بینی، وضعیت زندگی شما از تعادل خارج خواهد شد. هیچ راه حل کارآمدی نخواهید داشت و سریعا در سرازیری قرار خواهید گرفت.
برای جلوگیری از چنین رویدادی، زندگی را محافظهکارانه شروع کنید. تلاش خود را برای بازگشت به بودجهای متعادل متمرکز کنید. تمام گزینههای ممکن برای کسب درآمد بیشتر را مد نظر داشته باشید. از کارفرمایتان بخواهید که مسئولیتهای بیشتری به شما دهد، تا بتوانید به این طریق وضعیت مالی خود را جبران کنید. بازیابی و بازگرداندن بودجه ذخیره به حسابتان، از اهمیت زیادی برخوردار است.
۵- قمار مداوم ( و قمارهای سنگین)
قمار در کازینو، مسابقات بختآزمایی، و شرطبندی در مسابقات ورزشی و رقابتهای دوستانه بسیار اعتیاد آور است. زمانی که پول کافی در بساط دارید، روی آوردن به شرطبندی برای درآمد بیشتر، تصمیمی وحشتناک و خطرناک است. در این موارد احتمال پیروزی خیلی بعید است. اما همانطور که گفته شد، مشکل اصلی از دست دادن کنترل است. هنوز مشخص نیست که قمار بایستی تحت عنوان اعتیاد تعریف شود یا اجبار، با این حال آنچه مسلم است مردم تمایل دارند از آن به عنوان یک مکانیزم رهایی از اضطراب، و یا تامین دوز آدرنالین خود استفاده کنند. در نهایت، شرایط به نقط های می رسد که پس از آن دیگر شما نگران عواقب کار نمی شوید.
هر زمان که فکر قمار به سراغتان آمد، تمام پولتان را در قلک ریخته و پسانداز کنید. به تدریج، شما یک سپرده قابل توجه خواهید داشت که می توانید در حساب بانکی خود واریز کرده و اجازه دهید به رشد خود ادامه دهد.
۶- غفلت از تجهیزات و لوازم اداری
این مورد، عمدتا به صاحبان کسب و کار اعمال مربوط میشود. به تعادل رساندن اولویتبندیها بسیار دشوار است. با این حال، آینده شما و کسب و کارتان، در گرو کیفیت خدمات شما است. همواره مطمئن شوید که همه چیز به درستی کار میکند. در غیر این صورت ادامه وضعیت میتواند شکل ناخوشایندی به خود گیرد که از آن به عنوان خودکشی مالی نام برده شده است.
کامپیوترها نیاز به مراقبت برای عملکرد صحیح دارند. پرینتر دفتر همیشگی نیست، گاهی ممکن است نیاز به جایگزینی باشد. مجموعه هدفون، کابلها و هر جزئیات کوچک دیگرکه ممکن است بی اهمیت به نظر آیند، نیاز است عملکرد کاملا صحیحی داشته باشند. در غیر این صورت ممکن است به جلوه حرفه شما آسیب برساند. در این دنیا ظاهر و برداشت اول افراد اهمیت بسیار زیادی دارد. پس همواره تلاش کنید تا در بهترین حالت خود باشید.
۷- انتخاب خانه نامناسب/مجلل
زندگی در جایی که از عهده هزینه آن بر نمیآیید، و یا زندگی در مکانهای ناخوشایند، یکی از شایعترین علل اقدام به خودکشی مالی است. اگر نیاز به رفت و آمد زیاد روزانه و طی مسیر طولانی برای رسیدن به محل کار خود دارید، به احتمال زیاد با مشکلات مالی روبرو میشوید. خوشبختانه این مسئله قابل کنترل است، از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنید و صرفه جویی در پول سوخت، یکی از بهترین راهحلها است.
اگر لقمه بزرگتر از دهانتان بردارید، یا به عبارت دقیقتر بدون داشتن سرمایه مناسب و کافی، خانهای گران قیمت بخرید، مشکلات بسیار بزرگتری روی خواهند داد. این نوع شیوه زندگی پرهزینه بعدا مشکلاتی را پیش خواهد آورد. راستش اگر شما کاملا از عهده پرداخت چیزی مطمئن نیستید، احتمالا قادر به انجام آن نیستید. خانهای را انتخاب کنید که بتوانید از عهده پرداخت کامل قیمت آن بر آیید، حتی اگر به امید استفاده از آن به عنوان سرمایه گذاری باشید.
۸- هزینه بالاتری نسبت به درآمد ماهانه دارید
این مورد یک خصیصه بسیار معمول در افراد تازه استخدام شده است. که در طول هفته اول دریافت حقوق شاهانه زندگی میکنند، و برای بقیه ماه روش زندگی زاهدانه را در پیش میگیرند. ممکن است هنوز مشکلات جدی به صورت ته کشیدن اعتبار و یا وامدار شدن وجود نداشته باشد، با این حال هنوز برنامهای هدفمند که بتواند در آینده سودمند باشد، ندارند.
محدودیتهای خود را بشناسید. هزینههایتان را محاسبه کنید، و در حالی که برای پایان ماه خود برنامهریزی دارید، از ته کشیدن بودجه خود جلوگیری نمایید. به سمت ایجاد یک سرپناه مستحکم و تامین آیندهای با ثبات تر حرکت کنید.
۹- برای آینده خود برنامه ریزی ندارید
مسئولیتپذیری نشاندهنده جاه طلبی سالم، اهداف واقع بینانه، و آیندهنگری است. زندگی در زمان حال تنها مختص بچههای دبیرستانی و جوانان دانشگاهی است. با این نوع طرز فکر، حقیقت به سختی در صورتتان منفجر خواهد شد. پول خرج کردن و لذت بردن از زندگی، چیزیهایی هستند که مردم معمولا در طول تعطیلات تابستانی انجام میدهند. اما انجام این کارها در کل سال، موجبات ورشکستگی شما را فراهم خواهد کرد.
از زندگی خود برای مدت زمان طولانی رضایتمند نباشید. خوشگذرانی بیش از حد برای آینده شما سمی است. زمانی برای لذت بردن از زندگی اختصاص دهید، ولی هرگز حرکت روبه جلو و تلاش خودتان را برای پیشرفت فراموش نکنید. زندگی خود را سازماندهی کنید، اهداف و مقاصد را تعیین نمایید، و طرحها و استراتژیها و راههای عینیت بخشیدن آنها را روشن کنید. ضروری است که حداقل دو ساعت در روز را برای جامه عمل پوشاندن به برنامههای خود تلاش کنید. اگر شکست هم بخورید به مفهوم ضایع کردن زمان و پول نخواهد بود، زیرا درسهای با ارزشی خواهید آموخت که در آینده به کارتان بیاید.
۱۰- تنبل هستید
اگر با پایان یافتن کارتان و بازگشت به خانه، هیچ مسئولیت دیگری ندارید، شما یک فرد تنبل تشریف دارید. ممکن است تعریف عجیب و غریبی به نظر آید، اما واقعیت امز این گونه است. بدان معنی که شما حداقل ۵ ساعت زمان مفید داشتید و با این حال کار مفیدی انجام ندادهاید. تنبلی لزوما به این معنی نیست که لم داده و کاری نکنید، بلکه هر چیز دیگری که منجر به کنار گذاشتن امیال و آرزوهایتان شود نیز مصداق تنبلی است. به عبارتی دیگر، هر عملی که در جهت افزایش بودجه شما نباشد در مقابل آن است. و یک بار دیگر، یک گام به خودکشی مالی نزدیک تر میشوید.
زمانی وقت ارزشمند و گرانبهایی به شما ارزانی میشود، اجازه ندهید هدر رود. یاد بگیرید آن را در فعالیتهای مفید و سودمند سرمایه گذاری کنید. تا زمانی که کسی وجود داشته باشد که از کار شما خرسند و خوشحال شود، حتی یک سرگرمی مفید نیز میتواند در حکم یک سرمایه گذاری عاقلانه باشد.
گاهی برای همهی ما پیش میآید که روز خیلی بدی را میگذرانیم، کارها خراب میشوند، به جلسهها نمیرسیم و انگار همه فقط میخواهند روز سیاه ما را از این هم بدتر کنند. آدمهای موفق از موقعیتهایی مثل این مبرا نیستند ولی آنها سعی میکنند روزهای بد را به طرز خوبی سپری کنند و نمیگذارند که این رویدادهای موقت، شادی و موفقیت آنها را لطمه بزند. هر کسی میتواند این کار را بکند.
در اینجا ۷ راهکار را به شما توصیه میکنیم که یک روز بد را خیلی خوب سپری کنید:
۱. لبخند بزنید
با لبخند نه تنها چهرهی زیباتری پیدا میکنید بلکه به بدنتان هم این فکر را القا میکنید که «من شاد هستم». اینطوری مواد شیمیایی مناسبی وارد خونتان میشود. به علاوه، خندیدن مسری است و اگر دیگران لبخند را روی صورت شما ببینند، آنها هم متقابلا به شما لبخند میزنند و این به نفع هردوی شماست.
۲. گاهی از تکنولوژی فاصله بگیرید
واقعا خیلی از ما بیشتر از اینکه مراقب خودمان باشیم، مراقب گوشیهایمان هستیم. به طور میانگین کاربرهای امروزی که گوشیهای هوشمند دارند، هر ۶ و نیم دقیقه یکبار گوشیشان را چک میکنند؛ یعنی ۱۵۰ بار در هر روز. اگر دایم توتیفیکیشنهای موبایل یا ایمیلتان را چک کنید، دچار استرس پنهان میشوید و این شما را غمگین میکند.
۳. دست به کار شوید و دیگران را شاد کنید
اگر دنبال شادی هستید، دیگران را شاد کنید. امید دادن به یک شخص دیگر باعث میشود که تفکر مثبت و امیدبخش در وجود شما زنده شود. این فقط یک سخنرانی قشنگ نیست که همیشه زده میشود. دانشمندان کشف کردهاند که اثر این کار تا درازمدت در بدن شما باقی میماند و باعث ارتقای سطح روحی و خلق و خوی شما میشود. روزی که بد شروع میشود، چند تا کلوچهی اضافه و چیپس با خودتان سر کار بیاورید تا با همکارانتان بخورید یا به بغلدستیتان کمک کنید.
۴. به خودتان استراحت بدهید
حتی قویترین ورزشکاران هم حین مسابقه استراحت میکنند. باید بین کارهای فشرده و پرتنش، زمانی را برای استراحت و بازیابی انرژیتان در نظر بگیرید. چند دقیقه کار را رها کنید و قدم بزنید یا عکسها و متنهای جذاب را مطالعه کنید.
۵. کسب و کار تمامی ندارد
فکر نکنید که باید به تمامی فرصتهایی که جلوی روی شما قرار میگیرد، جواب مثبت بدهید. فرصتهای کاری موقعیتها مثل اتوبوس هستند، خیلی نمیگذرد که بعدی وارد ایستگاه میشود. مهم این است که فرصت مناسب را حسابشده به دست بگیرید و اگر خیلی تحت فشار بودید، رهایش کنید تا بعدی از راه برسد.
۶. رقابت نکنید
«تئودور روزولت» (Theodore Roosevelt) یکبار گفت: “رقابت، دزد شادی است.” پس اگر او وال استریت را میدید چه میگفت. رقابت باعث میشود دایم پشت سرتان را نگاه کنید که ببینید چهقدر از بقیه جلو زدهاید و چه کسانی پشت سرتان هستند. این یک مسابقهی ناسالم هست. همیشه بهترین تلاشتان را بکنید و مطمئن باشید نقطه نظرهای منفی هیچ باعث پیشرفتتان نمیشوند.
۷. موفقیتهایتان را بنویسید
هیچکس بیدلیل دهن به تحسین و تمجید شما باز نمیکند. خودتان باید این کار را بکنید. اتفاقا همه منتظر موقعیتی هستند که شما را نقد منفی کنند و ایرادهای کار شما را بزرگ جلوه بدهند. هرروز راس ساعت ۵ موفقیتهایی که به دست آوردهاید را یادداشت کنید. لازم نیست خیلی هم بزرگ و شگفتانگیز باشند. روزهایی که حس بدی دارید، نوشتههای روزهای قبل را مرور کنید؛ حتی تا یک هفته قبل را. روانشناسها این کار را خیلی در بهبود روحیه موثر میدانند. از همین امروز آغاز کنید.
تنبلی چیزیست که هرکسی تا حدودی دارد. ما اغلب این ویژگی را بد تلقی میکنیم. اما اگر واقعا بد نباشد چطور؟ اگر به موفقیت کمک کند؟ مطمئنا خیلی از شما از این رویکرد خوشتان میآید. درواقع، خیلی از افراد تنبل به موفقیتهای بزرگی دست یافتهاند. تاریخ نمونههای زیادی در اختیار ما قرار میدهد. بعنوان مثال، چارلز داروین بسیار تنبل بود. معلمان و والدینش از آموختن ریاضی و دستور زبان به او رنج میبردند. گاهی بین ساعات کلاس میخوابید. حتی وقتی به علوم تجربی علاقهمند شد، عجله نمیکرد و سالها طول کشید تا کارهایش را چاپ کند.
مثال دیگر وینستون چرچیل است. او در مدرسه کمترین نمرهها را در کلاس میآورد و حتی به کالج نرفت. نسبت به ورزش کاملا بیمیل بود و فعالیت مورد علاقهاش نشستن روی صندلی گهوارهای بود. او بعدها تبدیل به یک سیاستمدار موفق شد.
بسیاری از مردان بزرگ دیگر همچون انیشتین، نیوتون، پیکاسو و مندلیف افراد بسیار تنبلی بودند. بااین اوصاف، به موفقیتهای غیرقابل باوری دست یافتند و در تمام جهان شناخته شدند. این موضوع ثابت میکند که افراد تنبل هم میتوانند به موفقیتهای بزرگ دست یابند. تنبلی ممکن است مزیت بزرگی باشد. در ادامه دلایلی مبنی بر اینکه احتمال موفقیت افراد تنبل کم نیست، ارائه شده است.
مبتکر هستند.
افراد تنبل در سازماندهی کارهایشان بسیار خلاقند. آنها زمانشان را روی جزییات غیرضروری هدر نمیدهند و مستقیم به هدف میپردازند. یک کارمند تنبل همیشه برای بهینهسازی و خودکار کردن تمام فرایندهای تکراری در شغلش راهی پیدا میکند. چرا که برای یک فرد تنبل هیچ چیز آزاردهنده تر از یک کار خستهکننده و تکراری نیست. افراد تنبل همیشه سعی دارند زندگی را آسانتر کنند. انسانها برای خاکبرداری تنبلی میکردند، پس ماشین حفاری اختراع کردند. برای تمیزکاری خیلی تنبل بودند، جاروبرقی ساختند. چه کسی میداند، شاید افراد تنبل مخترع تمام اختراعات جهان بودهاند!
کارآفرینی میکنند.
افراد تنبل اغلب ابتکار عمل دارند. ایدهها و پروژههای زیادی در سر دارند چرا که ذهنشان از افکار و مسئولیتهای بیش از حد پر نشده است. برایشان مهم است که فرایند کاریشان خستهکننده نباشد و حتما نتیجه بدهد.
میدانند چه موقع استراحت کنند.
مهمترین چیز این است که بدانید چه موقع استراحت کنید. افرادی که به خودشان فشار میآورند و خودشان را خسته میکنند زودتر پیر میشوند و حافظهی خود را از دست میدهند.
آرامتر هستند.
افراد تنبل در هیچ کاری عجله نمیکنند و از این شاخه به آن شاخه نمیپرند. بلکه از زمان خود استفاده کرده و کارها را یکی پس از دیگری انجام میدهند. درحالیکه برخی وحشت کرده، حواسشان پرت میشود و کامل به وظایف خود رسیدگی نمیکنند. تنبلها نگرانی کمتری دارند و با خونسردی کار خود را انجام میدهند.
اهداف خود را میدانند.
افراد تنبل میدانند چطور اهداف خود را اولویتبندی کرده و روی آنها تمرکز کنند. آنها برای توجه به اولویتهای دیگران بیش از اندازه تنبل هستند بنابراین روی اهداف خود وقت میگذارند.
مجبورند باهوش باشند.
تنبل بودن در محل کار ذهن بزرگی میخواهد. باید روشهایی را پیدا کنید تا بتوانید مدتی بیکار باشید و در عین حال بتوانید در زمان کوتاهی کارها را به موقع تحویل دهید. کارمندان اغلب یا باهوش هستند یا کندذهن، تنبل هستند یا زحمتکش. اگر باهوش و تنبلید، احتمالا کارآمدترین کارمند شرکتتان خواهید بود.
از تکنولوژیهایی استفاده میکنند که امکان تنبلی را برایشان فراهم کند.
در زمان حاضر، برنامهها، اپلیکیشنها و گجتهای بسیار زیادی وجود دارد که به مردم کمک میکند سرعت عمل بیشتری داشته باشند. افراد تنبل آنها را میشناسند و برای انجام دو برابر کار بیشتر، از آنها استفاده میکنند. بعنوان مثال، اگر روی اسناد و مدارکی کار میکنند، صرفا آن را یادداشت نمیکنند و برای وکیل، ویرایشگر یا مدیر بفرستند—چرا که زمان بر است. بلکه یک google doc درست کرده، به افراد دیگر امکان دسترسی میدهند تا همزمان اصلاحات لازم را انجام داده و یا آن را تایید کنند. این کار کل فرایند را آسانتر خواهد کرد، زمان زیادی را ذخیره کرده و اجازه میدهد برای مدت زمان بیشتری تنبل باشند.
آرنولد لودویگ، پروفسور آمریکایی، هزار نفر از افرادی را که به موفقیتهای بزرگ دست یافتهاند، بررسی کرد. او به این نتیجه رسید که جدا از استعدادهای ذاتی، هر انسانی نیاز دارد اتلاف وقت کند. قطعا این امر با عصر حاضر و سبک زندگی ما تناقض دارد، اما حتی انیشتین میگوید خستگی ابزاری مناسب برای توسعه خلاقیت و تخیل شماست.